مطالعه زبان شناختی روابط متنی در قرآن

پدیدآورسلوی محمدالعوی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

شماره نشریه64

تاریخ انتشار1391/04/13

منبع مقاله

share 970 بازدید
مطالعه زبان شناختی روابط متنی در قرآن

سلوی محمد العوی
ترجمه: ابوالفضل حري2


چکیده:

العوی در این مقاله، نقش نظریه انسجام و مناسبت را که از جمله رویکردهای تازه در مطالعات زبان شناختی متن است و بیشتر از طرف اسپربر و ویلسون نظریه پردازی شده، در متن قرآن بررسی می کند. انسجام، روابط صوری میان پاره های مختلف متن و مناسبت، روابط و ادات انسجامی را بررسی می کنند. به دیگر سخن، انسجام، رابطه میان واحدهای زبانی (پاره گفته ها و اجزای متن) است و نظریه مناسبت، رابطه ای است که نه فقط بر اساس پاره گفته ها، بلکه بر اساس پیش تصورات، یعنی واحدهای اطلاعات یا اندیشه تعریف می شود. العوی این دو نظریه را با ذکر نمونه آیاتی از متن قرآن بررسی می کند. ذکر این نظریه ها به معنای تأیید همه جانبه آنها نیست، بلکه این زمینه را فراهم می آورند که الگویی برای شناخت و استدراک کارآمدتر آیات قرآنی فراهم نمایند.

کلید واژه ها:

انسجام / روابط متنی / نظریه مناسب / روابط انسجامی / تناسب

پیش گفتار

حوزه مطالعات زبان شناختی دو رویکرد اصلی به مطالعه روابط متنی دارد: یکی نظریه انسجام۳ و دیگری نظریه مناسبت.۴ این دو رویکرد کارکردشناختی اند،۵ از این رو که متن را فقط بر اساس ویژگی های زبان شناختی آنها تبیین نمی کنند، بلکه عوامل کاربردشناختی (غیر زبان شناختی) متن را نیز که به فهم ما از معنا جهت می دهند، بررسی می کنند.
مطالعه انسجام به روابط صوری میان پاره های مختلف متن به منزله اجزای مهم و اصلی متنیّت۶ توجه دارد. در این رویکرد، ادات انسجامی۷ بررسی و به این نکته اشاره می شود که این ادات و کاربرد آنها در متن تا چه حد معنای متن مورد نظر را مشخص می کنند. در برابر این دیدگاه، نظریه پردازان مناسبت، روابط و ادات انسجامی را فقط نشانه ای سطحی از روابط مناسبت ژرف در نظر می گیرند. عمده تفاوت نظریه مناسبت و نظریه انسجام همان گونه که آر. بلس (R. Blass) نیز اشاره می کند، این است که در حالی که انسجام۸، رابطه میان واحدهای زبانی (پاره گفته ها۹ و اجزای متن) است، نظریه مناسبت، رابطه ای است که نه فقط بر اساس پاره گفته ها، بلکه بر اساس پیش تصورات، یعنی واحدهای اطلاعات یا اندیشه تعریف می شود. (R. Blass, Relevance Relations in Discourse, p.۷۲)
روابط انسجامی۱۰ در قرآن بیش از اندازه مبهم است و مدت هاست در تاریخ مطالعات قرآنی، مفسران با رهیافت های مختلف آنها را مطالعه کرده اند. با این حال، روابط انسجامی نه در تعیین معنا نقش دارد و نه جزئی از گفتمان به حساب می آیند. ادات انسجام بخش های یک متن را از حیث دستوری به هم ارتباط می دهند، اما ارتباط دهنده های دستوری۱۱ نقشی بسیار محدود در انتقال معنا دارند. در واقع روابط مناسبت کلامی است که در برداشت شخص از روابط میان پاره گفته ها نقش دارد. در نگاهی گذرا که به این رویکرد خواهم داشت، توضیح خواهم داد که چرا این گونه است.

روابط انسجامی

به زعم هالیدی و حسن که کتاب «انسجام در انگلیسی» آنها در این زمینه پیشگام به حساب می آید، مفهوم انسجام متضمن روابط معنایی مهمی است که به واسطه آنها هر عبارت گفتاری یا نوشتاری قابلیت ایفای نقش به منزله متن را پیدا می کند (Halliday and Hassan, Cohesion, p.۱۳). این بدان معناست که به زعم هالیدی و حسن، بیان فیزیکی رابطه میان اقلام زبان شناختی همان چیزی است که تحلیلگر برای ایجاد متنیّت و نیز معنای متن در پی آن است. آن دو، ادات انسجامی را ملاک تشخیص متن از غیرمتن در نظر می گیرند. در هر صورت، نظریه انسجام در کتاب هالیدی و حسن در کل نامفهوم و گنگ است. عمده کتاب ایشان به طبقه بندی ادات پیوستگی و نمونه های مختلف آن و نیز چگونگی کاردکرد آنها در ایجاد ارتباط میان پاره های مختلف متن اختصاص دارد.
طبق گفته هالیدی و حسن، طبقه بندی روابط انسجامی ارجاع به عناصر درون متنی و برون متنی۱۲، حذفیات۱۳، جایگزین ها۱۴، حروف ربط۱۵ و انسجام لغوی۱۶ (از جمله تکرار) را در بر می گیرند. تمام این دسته بندی ها بر وجود اقلام زبان شناختی از قبیل ضمایر، جایگزین ها، حروف ربط و ربط دهنده ها تأکید دارند. گفته می شود بدون این عناصر، معنای مورد نظر متن به هیچ وجه انتقال نخواهد یافت. این تعریف انسجام، تعریفی نحوی از نقشی است که ادات انسجام در شکل دادن به کلیت متن به مثابه واحد دستوری گسترده متشکلِ از جملات از حیث دستوری و ظاهری متصل شده، بر عهده دارند.
با این حال، متون بسیاری که این ارکان ارتباطی را در خود جای داده اند، همچنان ابهام معنایی دارند. حال آنکه از دیگر سو به متونی بر می خوریم که این عبارات انسجامی را ندارند، اما در عین حال دریافت کنندگان۱۷ آنها را می فهمند. من قرآن را نمونه ای کلی از متونی در نظر می گیرم که این ارکان ارتباطی را در خود جای داده است، اما همچنان ابهام معنایی دارد. هرکس اندک آشنایی نسبی با این متن دارد، نیک می داند که نمی توان گفت قرآن فاقد ادات انسجام است. برای نمونه آیه ۶ سوره احزاب را در نظر آورید:۱۸
(النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً)
«پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیک تر] است و همسرانش مادران ایشان اند، و خویشاوندان [طبقِ] کتاب خدا، بعضی [نسبت] به بعضی اولویت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند]، مگر آنکه بخواهید به دوستان [مؤمن] خود [وصیت یا] احسانی کنید، و این در کتاب [خدا] نگاشته شده است.»
می گویند این آیه با آیه های پیش از خود انسجام ندارد. این آیه چهار قلم انسجام واژگانی۱۹، نُه قلم ارجاعی۲۰، دو قلم حروف ربط جمله۲۱ و یک قلم جمله بند۲۲ دارد. با این حال، رابطه اش با آیات پیشین برای برخی محققان هنوز روشن نیست.
یک نمونه از بسنده نبودن تحقیق درباره ادات انسجامی و روابط انسجام، پاره گفته ای است که محققان نظریه تناسب کلام آن را بارها نقل می کنند؛ «گناهکاران عقوبت کار خود را خواهند دید». این جمله، پاره گفته ای است که هیچ متنی پیش و پس از آن نیامده است، از این رو، هیچ بافت درون زبانی۲۳ وجود ندارد که ادات انسجامی ـ اگر هم موجود باشند ـ به آن بپیوندد. اما در هر کجا این متن را ببینیم، خیلی زود معنای آن را دریافته و مرتکب گناه نمی شویم! آنچه گفتیم، نمونه ای از متنی است که رویکردهای مبتنی بر انسجام چندان قادر به توضیح آن نیست.
می توان فهرستی از نمونه های قرآنی ردیف کرد که رویکردهای مبتنی بر انسجام از شرح آنها عاجز است، گرچه خوانندگان به تمامی آنها را می فهمند. از آن جمله است تمام انواع تکرار در قرآن و کاربرد حرف ربط «واو» در آغاز بسیاری از پاره گفته ها که به ظاهر به لحاظ محتوا با آنچه پیش از آنها آمده، بی ارتباط است.
در استفاده از اصولی که از نظریه مناسبت گرفته ام و در این تحقیق نقش اساسی دارند، برخی نمونه ها را تبیین کرده ام و روابط پاره های یک متن و نقشی را که در اشاره به این روابط دارند، آشکار کرده ام. با این حال، این بدان معنا نیست که توصیف ادات انسجام به کار تحلیل متن و گفتمان نمی آید، قطعاً این گونه نیست. آنچه از نمونه های پیشین بر می آید، نشان می دهد که صرف توصیف جمله بندهای۲۴ متن (گرچه به جنبه های بسیاری از معنا اشاره می کنند) تنها راه تعیین معنا نیست. ادات انسجامی فهم ما را از روابط میان پاره های متن جهت می دهند، اما هیچ اشاره ای به ادراک ما از گونه زبانی ای که می خوانیم، نمی کنند. با این حال، توجه صرف به این روابط بیشتر روابط دستوری متن را تبیین می کنند تا روابط کاربردشناختی متن را. در تحلیل این جستار، به حروف اضافه که حکم ادات انسجام را دارند می پردازم.
اما ادات انسجامی که در راستای نظریه تناسب کلام قرار دارند. از این نظر، ادات انسجام حامل روابط متنی نیستند، بلکه حکم شاخص های روابط متنی را دارند. اما پیش از آنکه وارد بحث روابط متنی در قرآن شوم، برخی نظریه های بنیادین نظریه تناسب کلام را به اختصار شرح می دهم. در یک کلام، نظریه تناسب کلام به طرزی ویژه در تحلیل های کنونی من از معنا و روابط متنی سوره های قرآنی نقشی حائز اهمیت ایفا می کند.

معنای تناسب

نظریه تناسب به این معناست که آنچه برای فهم متن لازم است تناسب است، نه مفهوم انسجام که رابطه اصلی موجد متن است. تناسب بر اساس تأثیر بافت برون زبانی۲۵ تعریف می شود.

بافت برون زبانی و ادراک متن

پاره گفته فقط و تنها فقط زمانی برای شنونده اش معنادار است که در بافت برون زبانی در دسترس شنونده، از تأثیرات بافت برون زبانی تبعیت کند. تأثیرات بافت برون زبانی زمانی حاصل می شود که پاره گفته، بر پیش تصورات بافت برون زبانی شنونده، یکی از تأثیرات زیر را بر جای بگذارد:۲۶
۱. تأثیر بافت برون زبانی به پیامد بافت برون زبانی منجر شود، یعنی با پیش تصور بافت برون زبانی موجود تعامل برقرار کند تا پیش تصوری جدید یا آیتمی اطلاعاتی حاصل آید.
۲. تأثیر بافت برون زبانی با پیش تصور بافت برون زبانی موجود در تقابل قرار می گیرد و از این رو، آن پیش تصور را کمرنگ یا به کل نفی می کند.
۳. تأثیر بافت برون زبانی پیش تصور بافت برون زبانی موجود را تأیید کرده، از این رو نگرش شنونده را تقویت می کند.
در یک کلام، آیتم های اطلاعاتی جدید در صورتی مناسب اند که دامنه اطلاعات مخاطبان خود را افزایش دهند. هر قدر تأثیرات بافت برون زبانی پاره گفته ای بیشتر باشد، مناسب تر است. این نوع تأثیرات بافت برون زبانی را «پیامدهای بافت برون زبانی» متن می نامند. به طور طبیعی، دریافت کنندگان، میلیون ها فرضیه در حیطه دانسته های خود دارند که از میان آنها فرضیه هایی را برمی گزینند که با اطلاعات دریافتی جدید آنها تعامل برقرار کند. اما از میان میلیون ها فرضیه، کدام یک برای دستیابی به مفهوم پیامدهای بافت برون زبانی متن و از این رو، تناسب کلام مورد نیاز است؟

انتخاب بافت برون زبانی

عوامل بسیاری انتخاب بافت برون زبانی را محدود می کنند. یکی از این عوامل، در دسترس بودن فرضیه ها و در عین حال جستجوی مخاطب برای یافتن مناسبت است. منظور اسپربر و ویلسون (Sperber and Wilson) از در دسترس بودن فرضیه ها این است که مخاطبان به عنوان پیش فرض یک ارتباط موفق، نیازمند دسترسی به پیش فرض هایی هستند که برای پردازش پاره گفته ضروری است. به دیگر سخن، پیش فرض های لازم برای پیشبرد گفتار باید در حیطه دانش مخاطب موجود باشد. وقتی چیزی بیان می شود، مخاطب قادر است با دستیابی به پیش فرض هایی که در حیطه دانش خود دارد، بافتی درون زبانی تولید کند که بر آن اساس، منظور پاره گفته را دریابد.
به مبادله کلامی زیر که از اسپربر و ویلسون نقل می شود توجه کنید:
مری و جان دارند از پنجره اتاق نشیمن، بیرون را نگاه می کنند که مری با اشاره به یک ساختمان، می گوید: آن کلیسا خیلی زیباست.
جان: (پس از لحظه ای تأمل) بله؟، واقعاً.
به احتمال زیاد، جان از پیش نمی دانسته که ساختمان مورد اشاره مری، کلیساست. اما به این خاطر که وقتی مری به ساختمان اشاره می کند، این پیش فرض بلافاصله در دسترس جان قرار می گیرد و شاید به این دلیل که آن ساختمان تنها ساختمان زیبایی بوده که می توانسته از پنجره ببیند، جان می تواند منظور مری را از پاره گفته اش بفهمد و بنابراین قادر است به خوبی گفته مری را پاسخ دهد.
اما سناریویی دیگر را تصور کنید که بر اساس آن، مری و جان از پنجره بیرون را نگاه می کنند و می توانند سه ساختمان زیبا را ببینند که هیچ کدام به طور ویژه شبیه کلیسا نیست، در این صورت پاسخ جان متفاوت خواهد بود؛
مری: آن کلیسا قشنگ است.
جان: کدام کلیسا؟
مری: آن ساختمان آجر قرمز وسطی.
جان: بله، چه جالب! نمی دانستم آنجا کلیساست.
چون هر سه ساختمان بزرگ و قدیمی در فاصله ای قرار دارند که جزئیاتشان به خوبی دیده نمی شود و به این دلیل که جان نمی دانسته آنجا کلیساست، پیش فرض مورد نیاز برای درک درست معنای مورد نظر مری (که همان ساختمان وسطی است) برای جان در دسترس نیست. در حالی که در مورد پیشین، با اینکه جان از پیش نمی دانسته که آن ساختمان کلیساست و کلیسا هم در دور دست است، و چون فقط یک ساختمان در دید آنها قرار دارد، جان توانسته این پیش فرض را در ذهنش بیافریند که «آن ساختمان باید کلیسا باشد» و از این رو، پاره گفته مری را به درستی پردازش می کند.
با این حال، غیر از اشیای بی شمار در حیطه دید، عوامل دیگری نیز دخیل اند که یک پیش فرض را دور از دسترس قرار می دهند. ممکن است این اطلاعات در حیطه دانش مخاطب نباشند و یا زمانی که جمله ای دریافت می کند، حواسش به چیز دیگری معطوف باشد که ارتباط بیشتری با او دارد.
در هر صورت، مردم بر این باورند که آنچه مبادله می کنند، به هم ربط دارد. با این فرض سعی می کنند پاره گفته خود را ادراک شدنی ارائه دهند و از این رو، فقط زمانی لب به سخن می گشایند که فکر می کنند مخاطبان آنان به پیش تصورات بافت برون زبانی مورد نیاز برای پردازش پاره گفته ای که تولید می کنند، دسترسی دارند.

تعادل هزینه و فایده۲۷

اکنون در حیطه پیش تصورات در دسترس، پیش تصورات بسیاری یافت می شوند که با آنچه گفته می شود، مرتبط است و هر یک نیز کارآیی خود را دارند، با این حال مخاطب کدام را بر می گزیند؟
به زعم اسپربر و ویلسون (۱۹۸۶و۱۹۹۵)، شنوندگان پیش فرضی را انتخاب می کنند که کمترین تلاش و زمان را از آنان بگیرد؛ یعنی مخاطبان به یکی از شیوه های پیش گفته برای دریافت تأثیرات بافت برون زبانی یا همان بهبود بازنمایی خود از جهان، با محیط شناختی۲۸ خود تعامل برقرار نمی کنند. این آمادگی را هم ندارند که مدت زمانی را برای پردازش پاره گفته ای صرف کنند که تأثیرش بر فرضیه های از پیش موجود آنها بسیار اندک بوده و ارزش وقت گذاشتن ندارد.
به زعم اسپربر و ویلسون، تمام مردم سعی می کنند تأثیری که از اطلاعات می گیرند، به بالاترین میزان برسانند، اما از دیگر سو سعی می کنند هزینه های زمان و تلاش خود را نیز به حداقل برسانند و بنابراین اگر در طول مکالمه دو پیش فرض در دسترس باشد، انسان به طور طبیعی سعی می کند آن پیش فرضی را برگزیند که از لحاظ هزینه و تأثیرات بافت برون زبانی مطلوب باشد. شنوندگان همیشه سعی می کنند بین هزینه و فایده آن، تعادل برقرار کنند. بنابراین یک نفر ممکن است وقت بیشتری را مصروف پیشبرد اطلاعاتی کند که عقیده دارد در زمینه ای مرتبط تر با اوست و بالعکس.
در طرف دیگر تعامل یعنی طرف گوینده، اگر تعامل گران می خواهند تبادل افکارشان پردازش و پیام هایشان ادراک شود، فقط لازم است پاره گفته های مناسب تولید کنند (پاره گفته هایی که با عنایت به هزینه پردازش، تأثیر بافت برون زبانی مطلوب را ایجاد می کند).

قواعد برقراری تعامل: اصل مناسبت کلام

در نتیجه این دیدگاه، اسپربر و ویلسون دو مفهوم حیاتی برای ارتباط معرفی می کنند. اولی، رابطه تناسب مطلوب است. این دو عقیده دارند هر کنش تعاملی، تناسب مطلوب را داراست، به شرط آنکه به حیطه مناسب از تأثیرات بافت برون زبانی برای کمترین تلاش پردازشی توجیه پذیر نائل آید.(See: R. Blass, Relevance Relations, p.۶۱) آنها سپس بر مبنای مفهوم رابطه تناسب مطلوب، اصل مناسبت را این گونه معرفی می کنند: «هر گونه کنش تعامل ظاهری، پیش فرضی با تناسب کلامی مطلوب خود را انتقال می دهد». (Sperber and Wilson, Relevance, p.۱۵۸)
بر اساس این دیدگاه، مشارکین در فرآیند تعامل، در زمینه مشترک این اصل، دست به تعامل با یکدیگر می زنند. برای نمونه، در مقام تعامل گر، باید پاره گفته هایی را تولید کنم که فکر می کنم به درد دریافت کنندگانم می خورد. دریافت کنندگانم در عوض تصور می کنند هر آنچه می گویم، بی ربط نخواهد بود. بنابراین آنان با اطمینان، آن دسته از پیش تصورات بافت برون زبانی را انتخاب می کنند که برایشان کمترین تلاش و زمان را دارد و با توجه به میزان تأثیرات بافت برون زبانی حاصل شده، قادر خواهند بود معنای مورد نظر را به طرزی موفقیت آمیز دریافت کنند. این گونه تبیین فرآیند تعامل، خاطر نشان می سازد که درک متن نه فرآیندی رمزگشاینده، بلکه فرآیندی استنتاجی است. اسپربر و ویلسون نیز تأکید دارند هیچ پیش تصوری به سهولت رمزگشایی نمی شود و بازیابی هر پیش تصوری به عنصر استنتاج نیازمند است. (Ibid., p.۱۸۲)
این بدان معناست که درک معنای مورد نظر گوینده نه به معناشناسی و دستور زبان جمله ادا شده، بلکه به عناصر کاربردشناختی بافت برون زبانی، تأثیرات بافت برون زبانی و اصل مناسبت، یعنی همان فرآیندهای استنتاجی بستگی دارد.۲۹
با این حال گاهی دریافت کنندگان به دلایلی که به فرآیند استنتاجی مربوط نمی شوند (و پیش تر بدان ها اشاره کردیم)، نمی توانند معنای مورد نظر را دریابند. از جمله دلایل این امر یکی این است که گوینده نمی داند شنونده چه چیزی را می داند. همان گونه که پیش تر دیدیم، مری به کلیسا اشاره کرد، بدون اینکه بداند جان می دانسته آنجا کلیساست. در سایر موقعیت ها، شنوندگان نمی توانند بافت برون زبانی درست پردازش پاره گفته را بازسازی کنند. شاید به این دلیل که بعضی از اطلاعات ذخیره شده در مداخل دانشنامه ای۳۰ خود را فراموش کرده اند (جایی که بسیاری از پیش فرض های متنی ذخیره شده اند)، یا اینکه شنونده تصور کرده در شرایطی خاص، چیزی به موضوع مرتبط است، در حالی که پای چیز دیگری در میان بوده که در آن شرایط خاص تبادل اطلاعات، ارتباط بیشتری به موضوع پیدا کرده است.
می توان نمونه های زیادی از برداشت غلط را در تفاسیر یافت که نتیجه دسترسی ناکافی به اطلاعات متنی مورد نیاز برای فهمیدن آیات مشخص از سوی مفسران است و یا به دلیل این بوده که پیش فرض های بافت برون زبانی مرتبط کمتر به مفسر مرتبط بوده اند.

حدود و ثغور نظریه مناسبت و تعدد تفاسیر

آنچه در بخش اخیر گفته شد، تنها راه توسعه فرآیند ارتباط نیست. پاره گفته ها گاهی بیش از یک معنا و یک مفهوم مرتبط را می رسانند. در اینجا ابهامی رخ می دهد که دریافت کننده را از تلاش برای انتخاب یکی از تعابیر ممکن باز می دارد، چرا که آنها معیاری برای انتخاب خود ندارند. در این صورت شخص تعامل گر باید با محدود کردن تناسب گفته اش، دریافت کنندگانش را در انتخاب مفهوم یاری رساند. محدودیت ها می توانند زبان شناختی باشند، شامل عوامل انسجامی یا سایر سازوکارها، و یا غیر زبان شناختی، مانند اشاره به یک موضوع. اما در متون مکتوب این محدودیت ها فقط زبان شناختی اند. اگر تعامل گران محدودیتی اعمال نکنند، معنای مورد نظر همچنان در هاله ای از ابهام باقی خواهد ماند و دریافت کنندگان متفاوت در انتخاب هر کدام از تفاسیر ممکن، کاملاً آزاد خواهند بود.
از آنجا که دریافت کنندگان متفاوت اند، تنوع معانی منسوب به این گفتمان غیرمحدود از برخی جهات نامحدود است. نیز تفسیرهای مختلف یک آیتم قرآنی (در مواردی که هیچ نوع محدودیتی وجود ندارد) به این حقیقت بستگی دارد که مفسران، امور مرتبط با یکدیگر را به طور مختلف تفسیر می کنند.
همان گونه که اشاره کردم، ادات انسجامی از جمله انواع محدودیت هاست. برای نظریه مناسبت، این ابزار زبان شناختی صرفاً محدودیتی است که نشان می دهد دریافت کننده برای فهم تفسیر، کدام راه را برگزیند. برای نظریه انسجام، ادات انسجامی معنا را تعیین می کنند، همان گونه که روابط انسجامی را جهت می دهند. اما نیک می دانیم این فقط تنها عامل نیست.
با این حال، هر دو نوع ارتباط (روابط انسجامی و ارتباطی) در متون دیده می شوند و بر ادراک ما از آنها تأثیر می گذارند. روابط انسجامی در تعیین معنا نقشی ندارند، اما عوامل انسجامی در معناآفرینی نقش ایفا می کنند. از سوی دیگر، روابط تناسبی بر فرآیند استنتاجی که منجر به کشف معنای گزاره مورد نظر می شود نیز نقش دارد و تعامل گر را در نیل به پیام متن یاری می رساند.
در بخش بعدی به مواردی خواهم پرداخت که بر اساس آنها، تعدد معانی نه از فقدان محدودیت ها، بلکه از پدیده های دیگر منتج می شوند. اما آنجا که سازوکارهای تفسیر با سازوکارهای به کار رفته در تفسیر پاره گفته ها شباهت دارد، نتایج یکسان به بار خواهد آورد.

تصریح و تلویح۳۱

در این چارچوب، تعامل پیش تصورات یا اطلاعات می تواند صریح یا ضمنی باشد. اگر محتوای آشکار پاره گفته ای بر محیط شناختی دریافت کننده تأثیر بافت برون زبانی بر جای گذارد، تأثیر حاصل را تصریح می نامند (تصریح، معنای حاصل از آشکارسازی بازنمایی هایی معنایی پاره گفته است به واسطه پرکردن فاصله میان معنای زبانی و گزاره بیان شده).۳۲ اگر محتوای مستتر تأثیر بافت برون زبانی بر جای گذارد، آن گاه گفته خواهد شد که پاره گفته دارای تلویح است (تلویح، معنای حاصل از پاره گفته است، اما تا بازنمایی های معنایی آشکار نشود، به دست نخواهد آمد).
برای به دست آوردن معنای آشکار و مستتر پاره گفته، اطلاعات بافت برون زبانی را به کار گرفته و اصول کاربردشناختی را اعمال می کنند. دو پاره گفته معنای تلویحی یکسان دارند، اگر یکی از آنها از دیگری واضح تر باشد. برای نمونه، دو پاره گفته زیر را که معنای تصریحی یکسان دارند مقایسه کنید: (From Diane Blakemore, Understanding Utterance, p. ۶۰)
در این اتاق است.
جلسه در اتاق است.۳۳
پاره گفته دوم واضح تر به نظر می رسد، چون فهم آن کمتر به مسائل بافت برون زبانی بستگی دارد. بنابراین، دو شیوه وجود دارد که در آن پاره گفته ای در بافت برون زبانی پاره گفته ای دیگر نقش دارد: الف) با افزودن بر معنای تصریحی پاره گفته پیشین، ب) با افزودن بر معنای مستتر پاره گفته پیشین.
یک بند یا پاره ای از متنی بلند، ممکن است معنایی تصریحی ارائه دهد که با دیگر اطلاعات موجود در متن مرتبط باشد، و ممکن است معنایی تلویحی ارائه دهد که با مفهوم متن مرتبط باشد.
از جمله وظایف عمده تحلیل متن، آشکار کردن تصریحات و تلویحات در هر پاره از متن یا در گزاره های بیان شده در آن پاره و پیامدهای بافت برون زبانی بیان شده است. در نمونه های متعدد، متن اجازه نمی دهد که به سهولت به تلویحات آن دست یابیم. این مسئله یا به نبود محدودیت در خصوص ارتباط آیتم مورد نظر و یا به نبود پیش تصورات بافت برون زبانی در دسترس مربوط می شود که می تواند به منزله مبنایی برای فرایند استنتاجی دریافت کننده عمل کند؛ فرایندی که دریافت کننده امیدوار است در تلویح پاره گفته به او یاری رساند. اما چه می شود اگر تمام پیش تصورات و قضایای در دسترس دریافت کننده کمکی در تأیید تلویح یک پاره گفته نکند؟ در برخورد با چنین شرایطی، اسپربر و ویلسون می گویند:
«عدم تعین تلویحات هیچ مشکل خاصی را ایجاد نمی کند... پاره گفته ای که طیفی کوچک از قضایای قویاً تلویح شده یا نتایج را به همراه دارد، به شدت شنونده را تشویق می کند که از زیرمجموعه ای از قضایا استفاده کند و به برخی از زیرمجموعه ها که به عقاید گوینده مرتبط می شوند، توجه نشان دهند. روشن است که هر چه معنای تلویحی ضعیف تر باشد، گوینده اعتماد به نفس کمتری خواهد داشت که آیا فرضیات یا نتایج خاصی که او به کار می گیرد، افکار گوینده را منعکس خواهد کرد؟ و عدم تعین هم به همین موضوع مربوط می شود.»
نتیجه دم دست چنین موردی، تعدد تفاسیر خواهد بود، خواه به دلیل آنکه خواننده نمی داند کدام یک از نتایج ممکن را برگزیند و نیز بسیاری از آنها را برابر می بیند، و خواه به دلیل عقاید گوینده. با این حال، همان گونه که پیش تر هم اشاره شد، وقتی گوینده ای قصد دارد هیچ گونه ابهامی باقی نگذارد، تلویحات پاره گفته را محدود کرده و به طرزی آشکار از جمله بندهای گفتمان و... استفاده می کند؛ برای اینکه اطمینان یابد شنونده و تمام شنوندگان به واسطه استفاده از پیش تصورات بافت برون زبانی یکسان در تفسیرهای خود به همین تلویحات دست یافته اند.
شنوندگان با استفاده از فرضیات متنی یکسان در تفسیرشان به معنای ضمنی یکسان نیز دست می یابند. نمونه جالب این نوع، زبان حقوقی است. زبانی که در وضع قانون استفاده می شود، می تواند به قدری غیردقیق باشد که قضاوت درباره موضوع را به ملاحظات شخصی واگذارد، اما از طرف دیگر می تواند به قدری استوار و دقیق باشد که به تفاسیر متعدد نیازی نباشد. اغلب عباراتی مانند معقول۳۴، مشهود۳۵ و ... را در بافت های برون زبانی مانند «خسارت معقول»، «رفتار معقول» و «شک معقول» شنیده ایم. اما معقول و مشهود، نامعقول و نامشهود چیست؟ اینها نوعی از زبان اند که عمداً قید و محدودیتی ندارند تا در هر شرایطی آن گونه که درخور است، قضاوت شوند.
در زبان قرآن نیز با همین نوع تفاوت در سطح تعیّن تلویحات روبرو هستیم. در بسیاری از بافت های برون زبانی قرآن که جزئیات خاص بر پیام متن تأثیری ندارد، یا زمانی که آشکار نشدن آنها تأثیری دو چندان برجای می گذارد، این جزئیات بیشتر نادیده گرفته شده و از نوعی زبان غیردقیق استفاده می شود. گاهی می گویند این امر از آن رو است که قانونی خاص تحت هر شرایطی و با هر گونه ابزار موجود، اجرا شدنی به نظر آید.۳۶
از این رو، توضیح روابط متنی میان پاره های یک سوره به همین شکل است؛ برخی پاره ها پیچیدگی های معنایی کمرنگ تری دارند و در نتیجه ارتباط آنها با مفهوم زبانشناختی دم دست آنها به میزان زیادی نامعلوم خواهد بود و به طرق مختلف تفسیر می شوند. روی هم رفته هدف از تعامل در کل، افزایش اشتراک محیط شناختی است تا تضمین تکثر غیرممکن اندیشه ها. (Sperber and Wilson, Relevance, p.۲۰۰)

مناسبت و روابط متنی

در بخش پیشین، به شماری از اصول کاربردشناختی اشاره کردم که بر طبق نظریه مناسبت، فرایند ادراک میان تعامل گران را سمت و سو می دهد. نمونه هایی را که آوردم، جملگی در زبان ارتباطی روزمره به کار می روند. با این حال، زبان روزمره تنها زبانی نیست که از این نظریه استفاده می کند، چرا که این نظریه به طرزی چشمگیر در درک متن و زبان ادبی نیز کارایی دارد.
از میان آثاری که درباره نظریه مناسبت به رشته تحریر در آمده (از زمان انتشار اولین کتاب در سال ۱۹۸۶ درباره این موضوع۳۷)، فقط برخی این نظریه را در ادبیات به کار بسته۳۸ و کمتر آن را در متون طولانی تر به کار برده اند.۳۹ این آثار به خود نظریه نپرداخته اند. در واقع نویسندگان نظریه مناسبت بر این حقیقت تأکید دارند که اصول کاربردشناختی به کار رفته در تفسیر زبان متعارف، همان اصولی اند که در تفسیر زبان ادبی نیز به کار می روند و این اصول درباره برخی ابزارهای کلامی۴۰ مثل استعاره و کنایه، حرف های زیادی برای گفتن دارند.
در این بخش، درباره امکان تحلیل روابط متنی در متونی بلندتر مثل قرآن، در پرتو نظریه مناسبت، بحث و استدلال خواهم کرد که چرا اصول کاربرد شناختی تفسیر قرآن به رغم تفاوت هایی که به لحاظ ماهیت و کارکرد با مکالمات زبان متعارف دارند، همچنان کارآمد عمل می کند. خواهم گفت چگونه این اصول در متن و نیز پاره گفته کارایی پیدا می کنند و در برقراری روابط متنی نقشی حائز اهمیت بر عهده دارند. در نهایت، ضمن پرداختن به روابط مضامین مختلف دو سوره بلند احزاب و قیامه، تصویری کلی از این پژوهش ارائه خواهم داد.

ادبیات و تعامل

گرچه عمده کارکرد ادبیات به طرزی مستدل، زیبایی شناختی است، اما با زبان خود نیز رابطه ای تعاملی برقرار می کند. یا به دیگر سخن، از آنجایی که زبان ادبی شکلی متمایز از زبان متعارف دارد، یکی از عناصر مشترک میان این دو زبان، این حقیقت است که هر دو پیامی را به خواننده یا شنونده منتقل می کنند. وقتی پیام منتقل شده بررسی می شود، این حقیقت که عمده هدف زبان متعارف برقراری تعامل است و اینکه این تعامل در زبان ادبی کارایی ندارد، در تحلیل پیام به کار رفته نامرتبط به نظر می آید. پیامی که به طور شفاهی انتقال داده می شود و شنوندگان آن را باز می یابند، همچنان به صورت استنتاجی پردازش می شود و اصول کاربردشناختی است که به این فرایند جهت می دهد.
فرآیندهای دخیل در نیل به تأثیر زیبایی شناختی به واسطه برخی اصول و ملاحظات سمت و سو می یابند، نه به واسطه اصول کاربردشناختی دخیلِ در تفسیر تأثیرات ارتباطی. به عبارت دیگر، ضرورت ندارد متن تعاملی، ادبی باشد، چرا که هر دو تأثیر به طور هم زمان می توانند رخ دهند. در حقیقت، در حالی که تعامل می تواند بدون همراهی تأثیرات ادبی صورت گیرد، عمده تولیدات زبانی ما (کنش های کلامی) محتوای خود را انتقال می دهند. هرچند انتقال این محتوا می تواند کارکرد اصلی کنش کلامی محسوب نشود و این امر البته به دیگر کارکردها نیز ارتباط پیدا نمی کند.
نیگل فب (Nigel Fabb) در خصوص تعامل به منزله یکی از کارکردهای احتمالی ادبیات این گونه توضیح می دهد:
«تولید هنر کلامی یا ادبیات در اصل کارکردهای متعدد دارد، از جمله ایجاد ارتباط که البته فقط به همین کارکرد محدود نمی شود.» (Fabb, Linguistics and Literature, p.۶)
با این حال، می توان استدلال کرد که انتقال معنا گرچه نه به عمد، نتیجه ضروری کاربرد زبان است. برای نمونه، شعر عربی زیر را ملاحظه کنید:
My camel has protested at the length of the journey
‘Wait patiently, we are both being tested’.
شتر من به خاطر راه طولانی شکایت می کند، «صبور باش، هر دوی ما امتحان پس می دهیم».
اگرچه این بیت استعاری است و به واسطه وزن و قافیه و... تأثیری زیبایی شناختی در خواننده ایجاد می کند، اما معنایی دارد که با عنایت به عناصر زبانی یا غیرزبانی انتقال می یابد. برای نمونه، این بیت به خواننده می گوید که شاعر برای مدت طولانی در حال سفر بوده و از این سفر طولانی نیز خسته است. اگرچه این امر بخشی از گزاره ای است که بیت به آن اشاره کرده است، محتوای زبانی واژگان هیچ اشاره ای به این موضوع نمی کنند.
ارکان زبانی معنا به واژگان و دستور زبان مربوط است، اما ارکان غیرزبانی بر بافت برون زبانی متکی است و در بازیابی معنای بیت به کار می روند. این بیت اشاره ای به طول زمان نمی کند، اما به تجربه می دانیم که سفر طولانی با شتر زمان زیادی می برد. همچنین شاعر نمی گوید که خسته است، اما این در مدخل دانشنامه ای ما ثبت شده که شتر حیوان است و حیوانات سخن نمی گویند. همچنین با استنتاج به این حقیقت می رسیم که گزاره بیان شده در اصل در مورد احساس شاعر است، نه احساسات شتر، گرچه شکل زبانی بیت خلاف این را به ما می گوید.
بنابراین نکته این بیت این است که ادبیات در کنار سایر کارکردها معنا را نیز منتقل می کند و اینکه این معنا به واسطه اصول کاربردشناختی بازیابی می شوند. فب پا را از این حد نیز فراتر گذاشته و به این حقیقت اذعان می کند که فرایندهای همگانی دخیل در معناآفرینی ادبی بیش و کم با فرایندهای دخیل در کنش کلامی یکسان است؛
«کارکردهای این متن (متن ادبی) و دیگر کنش های کلامی هیچ تفاوت اساسی با هم ندارند، اما بیشتر انواع کنش های کلامی دقیقاً از این نظر سست و غیردقیق اند که معنای ادبی متن، مدرکی ناقص و نه کامل برای مقاصد اطلاعاتی۴۱ گوینده یا نویسنده بر می سازند.» (Fabb, Linguistics and Literature, p.۲۵۲.)
منظور فب از سست بودن یا غیردقیق بودن کنش های کلامی، این حقیقت است که شکل زبانی به معنای دقیق کلمه تمام آنچه را که گزاره در خود دارد، بیان نمی کند، بلکه فقط بخشی از مدرک به کار رفته در نیل به این گزاره را ارائه می دهد و باقی شواهد همگام با اصل نظریه مناسبت که پیش تر توضیح دادیم، از بافت برون زبانی فراچنگ می آید.
اکنون پرسش از متن قرآنی این است: آیا قرآن یک متن ارتباطی/ تعاملی است یا ادبی؟ بر طبق آنچه گفتیم، پاسخ هر چه باشد، تأثیری بر این نکته ندارد که اصول کاربردشناختی یکسان می تواند در تفسیر متن قرآن به کار رود؛ درست همان گونه که در سایر متون به کار می رود. با این حال، طرفه این است که می توان استدلال کرد به رغم کارایی بسیار بالای زبان ادبی، کارکرد اولیه متن قرآنی، تعامل است.
قرآن متنی است که برای راهنمایی بشر به سمت آنچه خود قرآن آن را «راه راست» می نامد، نازل شده است و قرآن به واسطه هدایت همیشگی و دائمی مردم در نظام اجتماعی، اخلاقی و حقوقی اسلام، به این امر مبادرت می ورزد. قرآن اساساً پیامی برای مردمان است و آیات بسیاری از قرآن آشکار و نهان بر این کارکرد تأکید کرده اند.
برای مثال نگاه کنید به سوره بقره/۲-۳ که قرآن را به عنوان هدایتی قطعی معرفی می کند:
(ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ*اَلَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)
«این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند.»
بنابراین قرآن بر خلاف بیشتر آثار ادبی دیگر، متنی تعاملی است، ولی کارکردی ادبی نیز دارد که در راستای هماوردی قرآن از اعراب زمان خود حرکت می کند؛
(وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ)
«و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید، پس- اگر راست می گویید- سوره ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- فرا خوانید.»
هماوردی از جمله راه هایی است که قرآن را برای اعراب پذیرفتنی جلوه می دهد؛ اعرابی که اگر قرآن به شکلی متعارف نازل می شد و اگر می دانستند شبیه آثار ادبی کلاسیک شاعران بزرگ خودشان است، هرگز آن را نمی پذیرفتند.
در زیر به این نکته اشاره می کنیم که چگونه اطلاعات بافت برون زبانی در تفسیر حتی برخی ساده ترین و کم ابهام ترین آیات قرآنی به کار می رود. قسمتی از داستان قرآنی موسی (قصص/ ۱۱-۱۳):
(وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ*وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ*فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)
«و به خواهر [موسی] گفت: «از پی او برو.» پس او را از دور دید، در حالی که آنان متوجّه نبودند. و از پیش، شیر دایگان را بر او حرام گردانیده بودیم. پس [خواهرش آمد و] گفت: «آیا شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند؟» پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است، ولی بیشترشان نمی دانند.»
در این نمونه به ارکانی بر می خوریم که به فهم ما از داستان یاری می رساند، اما این ارکان در متن نیامده اند. برای نمونه، ضمایر، «او» (she) در «او به خواهرش گفت»، و «او» در «او گفت می توانم خانواده ای را...». ارجاع به این دو حادثه، فرآیندی ارجاعی است و نه رمزگشاینده. جز این پیش تصور که گوینده از خویشاوندان است و ارجاع آنی به مادر در آیه اول و به خواهر در آیه دوم، هیچ چیز دیگری به مرجع درست ضمایر اشاره نمی کند. رابطه میان آخرین آیه (پس او را به مادرش بازگردانیدیم...) و آیه پیشین (پس [خواهرش آمد و] گفت: آیا شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم) به این حقیقت منوط می شود که خانواده مورد اشاره آیه همان خانواده واقعی موسی است، اما آیه صراحتاً به این موضوع اشاره نمی کند. این امر به واسطه اطلاعات بافت برون زبانی صورت می گیرد که خواننده از سایر پیش تصورات بافت برون زبانی دریافت کرده و در نهایت به این نتیجه نایل آمده که منظور از خانواده، همان خانواده واقعی موسی است و از این رو است که ارجاع آیه آخر نیز معنا می یابد؛ «پس او را به مادرش بازگردانیدیم». در حقیقت در نمونه پیش گفته، اندک اطلاعات بافت برون زبانی به درک معنایی کمک کرده که به ظاهر نامنسجم به نظر می آید.

پی نوشت ها:

۱. سالوا العوی استاد مطالعات قرآنی گروه الهیات و مذاهب دانشگاه بیرمنگام انگلستان است. العوی در این دانشگاه هرمنوتیک قرآنی و روش های تفسیر متن اسلامی تدریس می کند. عمده علاقه او به تحلیل گفتمان قرآنی است. اخیراً مقاله ای با عنوان «تکرار در قرآن» و کتابی به زبان عربی درباره نقش بافت برون زبانی در تفسیر همنامی قرآنی به رشته تحریر درآورده است. کتاب «روابط متنی در قرآن؛ مناسبت، انسجام و ساختار» در دست ترجمه است. دکتر سید حسین سیدی یکی از کتاب های ایشان را از عربی به فارسی برگردانده اند. آستان قدس رضوی آن را منتشر کرده است.
۲. در آماده سازی این ترجمه دو تن از دانشجویان سختکوش دوره کارشناسی ادبیات انگلیسی دانشگاه اراک - خانم ها فرزانه صائبی و زینب بخشی- نقش بسزا ایفا کرده اند که بدین وسیله از ایشان تشکر می شود.
۳. coherence theory
۴. relevance theory
۵. Pragmatics
۶. textuality
۷. cohesive ties
۸. coherence
۹. utterances
۱۰. coherence relation
۱۱. grammatical connectives
۱۲. reference to elements inside and outside the text
۱۳. ellipsis
۱۴. substitution
۱۵. conjunction
۱۶. lexical cohesion
۱۷. recipients
۱۸. ترجمه انگلیسی نویسنده و ترجمه تحت اللفظی آن به شرح زیر است:
The Prophet has a higher claim on the believers than [they have on] their own selves, [seeing that he is as a father to them] and his wives are their mothers: and they who are [thus] closely related (relatives) have, in accordance with God’s decree, a higher claim upon one another than [was even the case between] the believers [of Yathrib] and those who had migrated [there for the sake of God]. Nonetheless, you are to act with utmost goodness towards your [other] close friends as well: this [too] is written down in God’s decree.
پیامبر حق بیشتری بر مؤمنین [نسبت به خود آنها‍‍‍] دارد. [با توجه به اینکه او برای آنها مانند پدر است] و همسرانش، مادران آنها هستند. کسانی که [به هر ترتیب] رابطه نزدیکی دارند [خویشاوندان]، طبق حکم الهی حق بیشتری نسبت به مؤمنین [یثرب] [حتی در میان خود آنها] که مهاجرت کرده اند [به آنجا در راه رضای خدا] دارند. با این وجود شما موظفید در نهایت خوشرفتاری با دوستان [دیگر] خود رفتار کنید. این [هم] حکم مکتوب خداوند است.
۱۹. items of lexical cohesion
۲۰. reference items
۲۱. sentence conjunction
۲۲. sentence connectives
۲۳. co-text
در معنا شناسی نظری و معناشناسی کاربردی، بافت، فضایی است که جمله های زبان در آن تولید می شوند. این فضا می تواند محیط بیرون از زبان باشد (بافت برون زبانی context) یا متنی باشد که به صورت مجموعه ای از جمله های زبان پیش و پس از هر جمله آمده است (بافت درون زبانی co-text). بافت برون زبانی را بافت موقعیتی نیز می نامند و آن فضایی است که زبان در آن جریان می یابد. از آغاز دهه ۱۹۷۰ به بعد، افرادی چون سادوک (Sadock) تحت تأثیر آرای هایمز (Hymes) و فرث (Firth) به بحث درباره بافت برون زبانی به منزله یکی از مهم ترین عوامل دخیل در تعبیر معنا پرداختند. هایمز با الگوگیری از دیدگاه فرث، مختصاتی را برای تولید جملات زبان بر حسب بافت برون زبانی معرفی می کند که عبارت اند از گوینده، شنونده، موضوع، موقعیت، مجرای ارتباطی، رمزگان، شکل پیام، رویداد، شاهدان گفتگو، ابزارهای ارزشگذاری و قصد از گفتگو. بافت درون زبانی نیز فضایی است که از طریق جمله های زبان ساخته می شود و اطلاعاتی را در اختیار طرفین گفتگو قرار می دهد که در ادامه ارتباط مؤثرند (صفوی،/۱۹-۲۱).
۲۴. connectives
۲۵. contextual effect
۲۶. M. A. S. Abdel-Haleem, ‘Grammatical shift for rhetorical purposes: iltifat and related features in the Qur’an’, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, ۱۹۹۲, ۵۵(۳): ۴۲۰.
این مقاله به همین قلم ترجمه شده و به زودی در قالب مجموعه مقاله قرآنی از طرف انتشارات نیلوفر چاپ می شود.
۲۷. cost and gain
۲۸. cognitive environment
۲۹. در حوزه تفسیر اگر به تفسیر مفسران نگاه کنیم، به سهولت می توان به این حقیقت پی برد که بخش اعظم تفسیر بر استنتاج معنا و نیز مطالعه مناسبت به واسطه اضافه شدن عناصر بافت برون زبانی مبتنی است. مسئله اینجاست که این اضافه شدن به صورت شهودی انجام گرفته و به منابع شناختی و پیشین مفسر بستگی دارد.
۳۰. encyclopedic entries
۳۱. Explicature and implicature
۳۲. گزاره بیان شده همان منظور پاره گفته است پس از به کارگیری اطلاعات از حیث بافت برون بافتی استنتاج شده.
۳۳. it is in this room.The meeting is in room ۳۰۷
۳۴. reasonable
۳۵. sensible
۳۶. معادل فقهی این امر در شرع اسلام این است: تعمیم دادن آنچه تغییرپذیر است و محدود کردن آنچه تغییرناپذیر است. برای نمونه، قانون اسلامی پوشش زنان و مجازات دزدی. عبارت جلباب ‍[در احزاب/۵۹] به پوشش زنان اشاره می کند، اما به اندازه، رنگ و شکل پوشش نمی پردازد، اما مجازات دزدان به تفصیل آمده و تفاسیر متعدد ندارد (نویسنده).
۳۷. For a bibliographical survey of the literature on RT, see Francisco Yus, ‘Relevance: a thematic bibliographical list’, Revista Alicantina de Estudios Ingleses, ۱۹۹۸, ۱۱: ۲۶۱–۲۸۵. And, Journal of Pragmatics, vol. ۳۰.
۳۸. Among those are: Nigel Fabb, Linguistics and Literature, Blackwell, Oxford and Massachusetts, ۱۹۹۷, pp. ۲۵۰–۲۷۳, and Seiji Uchida, ‘Text and relevance’, Relevance Theory: Applications and Implications, ed. Robyn Carston and Seiji Uchida, John Benjamins Publishing Company, Amsterdam/Philadelphia, PA, ۱۹۹۷.
۳۹. Apart from this study, the only work I know of, which is entirely devoted to the application of Relevance to a long literary text is a recent PhD study by David Keeble entitled: Interpretive Representation in Thomas Carlyle’s Chartism: A Relevance Theoretic Analysis, Lancaster University, ۲۰۰۲.
۴۰. rhetorical tools
۴۱. مقاصد اطلاعاتی که در نظریه مناسبت به کار می رود، عبارت است از معنای مورد نظر نویسنده. بر اساس نظریه مناسبت، تعامل گران دو نوع قصد دارند: تعاملی و اطلاعاتی. تعاملی، انتقال چیزی به کسی و اطلاعاتی، به پیام انتقال یافته اشاره می کند. شکل زبانی هر پاره گفته ای دال بر قصد اطلاعاتی گوینده است، اما این گونه زبانی صرفاً بخشی از مدرکی است که دریافت کننده برای بازیابی پیام مورد نظر به کار می گیرد. باقی مدارک بر بافت برون زبانی متکی اند و دریافت کننده بر اساس اصل کاربرد شناختی مناسبت آنها را بر می سازد (نویسنده).

مقالات مشابه

ارزیابی نظریه زبان‌شناختی نصر حامد ابوزید درباره قرآن

نام نشریهپژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمدباقر عامری‌نیا, عباسعلی فراهتی

ارتباط معنايي اسماي حسناي خداوند در فواصل آيات با محتواي آن ها

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

ارتباط ذیل آیات با محتوای جملات در آیات سوره‌ آل عمران

نام نشریهقرآن در آینه پژوهش

نام نویسندهکریم علی‌محمدی, سمیه میرزایی

رويکرد ساختارشناسانه به سوره کهف

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه ذاکری

اعتبارسنجی رهیافت‌های کشف استدلالی غرض سوره‌های قرآن

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, محمد خامه‌گر, محمدعلی رضایی کرمانی

چیستی،چرایی و چگونگی زبان قرآن

نام نشریهپژوهش نامه قرآن و حدیث

نام نویسندهاسمر جعفری, لامحسین اعرابی